هر روز که از خونه میام بیرون که بیام سرکارم تو دلم با خدای خودم صحبت میکنم درد دل میکنم از گرفتاری هام میگم از مشکلات مریضی میگم از بدهی میگم خلاصه از هرجای که یهو پا بده میگم آخه مشکلات زیاده خیلی زیاد خدای کاری نداریم خدا هم یک تنه چه جوری به این همه درد دل مردم گوش میده تا اونجای که یاد داریم میگند خدا تنها هستش هیچ کسی را نداره آخ که چقدر دلم اینجا به حال خدا میسوزه که تنهای تنها هستش عوضش بهتر نه مستاجر هستش چون خودش صاحب خونه هست بدهکاری نداره تازه مردم یکی از مردم خود من هرروز گیر میدیم به خدا چرا به من پول مال ثروت خونه ماشین و هزار تا چیز دیگه نمیدی

قربونش برم خوب تحمل میکند خدا 

اما کاری نداریم خدایا حالا چی میشد منم تو این دنیای به این بزرگی عضمت یه تیکه زمین بدی تا منم یه سقف بالاسر داشته باشم 

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها